یار در میخانه

بگفتا یار به دستت هست یکی باده

بگفتم من ندانستم یکی داده

بگفتا یار به برداری تو پر خمره!؟

بگفتم پس نخوردم می من از خمره

بگفتا یار چونان مستان شکستی جام

بگفتم من چو خرد است جام، مرا چون کام؟

بگفتا یار به می بندی، تو را باید به بند کردن

بگفتم من عبث باشد به بندان را به بند کردن

بگفتا یار که هست جامه ات به می آلود

بگفتم من درآر این و بزن شلاق تو می آلود

بگفتا یار عجب باشد که دور از مست به میخانه

بگفتم من عجبتر زآن که یار آید به میخانه!؟

بگفتا یار تو که هستی جوابت تیز؟

بگفتم من که از مستی جوابی تیز؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *