درد را به سینه ات بدار

ای قاصدک چه می شود؟

فردای گل پژمردن است،

فریاد تو چه می شود؟

با کس نگو ز عشق خود،

درد رو به سینه ات بدار

حتی اگر بی خونبها

یک شب میان واژه ها

در شور اشکان و نگاه

از ظلم یار، شوی بدار،

درد رو به سینه ات بدار،

فردای گل پژمردن است

از حال من با گل نگو

شب خفتن و شب مردن است،

اما به یاد من بدار

در آن شب سیاه و تار

حتی خدا را هم نگو

به یاد یار،

درد رو به سینه ات بدار

2 دیدگاه دربارهٔ «درد را به سینه ات بدار»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *