نیمه بسمل گفتمی عاشق منم
بی تفاوت یار و من جان می کنم
کو فسانه مرغکی تا فهم این معنا کند؟
خون بریزد پای دلبر، انی اعطینا کند
بسملم را وارهید تا جان دهد
هرچه خواهد او بگوید آن دهد
پا بکوبم خون فشانم کوی یار
با نسیم و رقص پرواز روی دار
خنده بر لب دیده بر هم می نهم
چون شرر مست روی هیمن می جهم…