باد که می دانست چه خطری در کمینش است،
عاشقانه به دنبال یارش می دوید تا به او برسد و نگذارد به سمت نابودی برود.
اما هر چه سریعتر به دنبالش می دوید،
موج هم با سرعت بیشتری از او می گریخت.
آنقدر این تعقیب و گریز ادامه یافت تا سرانجام موج به ساحل رسید و شکست،
آب شد و ناپدید. باد سرگشته و حیران به هر سو سرک می کشید،
از این سو به آن سو، دیوانه وار به دنبال یار خود می گشت،
اما باد برای همیشه تنها شده بود.