
می خندید و می خرامید و می خواند
بیچاره قلم، هرچه از دل بر زبان می راند، پشت سر می ماند،
و کاغذ سفید، شاید می شنید
و فقط از بر می کرد و سکوت،
و زمانی که دگر از بر نکرد، کاغذ پاک سفید،
جوهر جان قلم به پایان رسید !
آسمانیان؛ نوشته هایی از سروش آسمان.
می خندید و می خرامید و می خواند
بیچاره قلم، هرچه از دل بر زبان می راند، پشت سر می ماند،
و کاغذ سفید، شاید می شنید
و فقط از بر می کرد و سکوت،
و زمانی که دگر از بر نکرد، کاغذ پاک سفید،
جوهر جان قلم به پایان رسید !