شعله و پروانه

پروانه ای خود را بر شعله ی شمعی بزد

بالش بسوخت،

شمع هیچ نکرد،

هرچه کرد آن شعله و آن پروانه کرد!

باغبان دلش بر او بسوخت،

او را به خاک سپرد،

بر مزارش تخمی بکاشت،

باران بزد، آن دانه را جوانه کرد،

بزی آمد و آن جوانه بخورد

بعد بر زمین آن بز فضله کرد،

سرگین غلتانی آن فضله را به خانه برد

و بدان کلبه ی خود گرمخانه کرد،

تخمی گذاشت،

موری آمد آن تخم ببرد و آن را بخورد

و زین عمل مادر تخم را دیوانه کرد،

هر چه کرد آن مور نکرد!

آن شعله و آن پروانه کرد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *